کد مطلب:330992 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:300

بخش سوم: استقلال در انتخاب سرنوشت
بخش سوم: استقلال در انتخاب سرنوشت

* شوهر دادن قبل از تولد.

* معاوضه دختران.

* پیغمبر اكرم در پاسخ علی علیه السلام كه به خواستگاری حضرت زهرا علیها السلام آمده بود فرمود: با زهرا در میان می گذارم.

* نهضت اسلامی زن، سفید بود.

* از نظر اسلام در اینكه پدر اختیاردار مطلق نیست حرفی نیست.

* مرد بنده شهوت است و زن اسیر محبت.

* اسلام، زن را بی اراده تلقی نكرده است، بلكه او را در مقابل حس شكارچیگری مرد حمایت كرده است.

* بحثی در باره ولایت پدر بر دختر

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 87

استقلال در انتخاب سرنوشت دخترك، نگران و هراسان آمد نزد رسول اكرم:

- یا رسولَ اللَّه! از دست این پدر ...

- ... مگر پدرت با تو چه كرده است؟.

- برادرزاده ای دارد و بدون آنكه قبلًا نظر مرا بخواهد، مرا به عقد او درآورده است.

- حالا كه او كرده است، تو هم مخالفت نكن، صحه بگذار و زن پسر عمویت باش.

- یا رسول اللَّه! من پسرعمویم را دوست ندارم. چگونه زن كسی بشوم كه دوستش ندارم؟.

- اگر او را دوست نداری، هیچ. اختیار با خودت، برو هركس را خودت دوست داری به شوهری انتخاب كن.

- اتفاقاً او را خیلی دوست دارم و جز او كسی دیگر را دوست ندارم و زن كسی غیر از او نخواهم شد. اما چون پدرم بدون آنكه نظر مرا بخواهد این كار را كرده است، عمداً آمدم با شما سؤال و جواب كنم تا از شما این جمله را بشنوم و به همه زنان اعلام كنم از این پس پدران حق ندارند سر خود هر تصمیمی كه می خواهند بگیرند و دختران را به هركس كه دل خودشان می خواهد شوهر دهند.

این روایت را فقها مانند شهید ثانی در مسالك و صاحب جواهر در جواهرالكلام از

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 88

طرق عامه نقل كرده اند. در جاهلیت عرب، مانند جاهلیت غیر عرب، پدران خود را اختیاردار مطلق دختران و خواهران و احیاناً مادران خود می دانستند و برای آنها در انتخاب شوهر اراده و اختیاری قائل نبودند؛ تصمیم گرفتن حق مطلق پدر یا برادر و در نبودن آنها حق مطلق عمو بود.

كار این اختیارداری به آنجا كشیده بود كه پدران به خود حق می دادند دخترانی را كه هنوز از مادر متولد نشده اند، پیش پیش به عقد مرد دیگری درآورند كه هر وقت متولد شد و بزرگ شد آن مرد حق داشته باشد آن دختر را برای خود ببرد.

شوهر دادن قبل از تولد

در آخرین حجی كه پیغمبر اكرم انجام داد، یك روز در حالی كه سواره بود و تازیانه ای در دست داشت، مردی سر راه بر آن حضرت گرفت و گفت:

شكایتی دارم.

- بگو.

- در سالها پیش در دوران جاهلیت، من و طارق بن مرقع در یكی از جنگها شركت كرده بودیم. طارق وسط كار احتیاج به نیزه ای پیدا كرد. فریاد برآورد: كیست كه نیزه ای به من برساند و پاداش آن را از من بگیرد؟ من جلو رفتم و گفتم: چه پاداش می دهی؟ گفت: قول می دهم اولین دختری كه پیدا كنم برای تو بزرگ كنم. من قبول كردم و نیزه خود را به او دادم. قضیه گذشت. سالها سپری شد. اخیراً به فكر افتادم و اطلاع پیدا كردم او دختردار شده و دختر رسیده ای در خانه دارد. رفتم و قصه را به یاد او آوردم و دین خود را مطالبه كردم. اما او دبه درآورده و زیر قولش زده، می خواهد مجدداً از من مهر بگیرد. اكنون آمده ام پیش تو ببینم آیا حق با من است یا با او؟.

- دختر در چه سنی است؟.

- دختر بزرگ شده. موی سپید هم در سرش پیدا شده.

- اگر از من می پرسی، حق نه با توست نه با طارق. برو دنبال كارت و دختر بیچاره را به حال خود بگذار.

مردك غرق حیرت شد. مدتی به پیغمبر خیره شد و نگاه كرد. در اندیشه فرو رفته بود كه این چه جور قضاوتی است. مگر پدر اختیاردار دختر خود نیست؟! چرا اگر مهر جدیدی هم به پدر دختر بپردازم و او به میل و رضای خود دخترش را تسلیم من كند،

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 89

این كار نارواست؟.

پیغمبر از نگاههای متحیرانه او به اندیشه مشوش او پی برد و فرمود:

مطمئن باش با این ترتیب كه من گفتم، نه تو گنهكار می شوی و نه رفیقت طارق.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری ج 19 92 مسأله اجازه پدر ..... ص : 91

معاوضه دختران یا خواهران

نكاح «شِغار» یكی دیگر از مظاهر اختیارداری مطلق پدران نسبت به دختران بود.

نكاح «شغار» یعنی معاوضه كردن دختران. دو نفر كه دو دختر رسیده در خانه داشتند با یكدیگر معاوضه می كردند، به این ترتیب كه هر یك از دو دختر مهر آن دیگر به شمار می رفت و به پدر او تعلق می گرفت. اسلام این رسم را نیز منسوخ كرد.

پیغمبر اكرم دخترش زهرا را در انتخاب شوهر آزاد می گذارد

پیغمبر اكرم خود چند دختر شوهر داد. هرگز اراده و اختیار آنها را از آنها سلب نكرد. هنگاهی كه علی بن ابیطالب علیه السلام برای خواستگاری زهرای مرضیه علیها السلام نزد پیغمبر اكرم رفت، پیغمبر اكرم فرمود: تاكنون چند نفر دیگر نیز به خواستگاری زهرا آمده اند و من شخصاً با زهرا درمیان گذاشته ام. اما او به علامت نارضایی چهره خود را برگردانده است. اكنون خواستگاری تو را به اطلاع او می رسانم.

پیغمبر رفت نزد زهرا و مطلب را با دختر عزیزش درمیان گذاشت. ولی زهرا برخلاف نوبتهای دیگر چهره خود را برنگرداند، با سكوت خود رضایت خود را فهماند. پیغمبر اكرم تكبیرگویان از نزد زهرا بیرون آمد.

نهضت اسلامی زن، سفید بود

اسلام بزرگترین خدمتها را نسبت به جنس زن انجام داد. خدمت اسلام به زن تنها در ناحیه سلب اختیارداری مطلق پدران نبود؛ به طور كلی به او حریت داد، شخصیت داد، استقلال فكر و نظر داد، حقوق طبیعی او را به رسمیت شناخت. اما گامی كه اسلام در طریق حقوق زن برداشت، با آنچه در مغرب زمین می گذرد و دیگران از آنها تقلید می كنند دو تفاوت اساسی دارد:

اول در ناحیه روانشناسی زن و مرد. اسلام در این زمینه اعجاز كرده است. ما در ضمن مقالات آینده در این باره بحث خواهیم كرد و نمونه ها از آن به دست خواهیم

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 90

داد.

تفاوت دوم در این است كه اسلام در عین آنكه زنان را به حقوق انسانیشان آشناكرد و به آنها شخصیت و حریت و استقلال داد، هرگز آنها را به تمرد و عصیان و طغیان و بدبینی نسبت به جنس مرد وادار نكرد.

نهضت اسلامی زن، سفید بود، نه سیاه و نه قرمز و نه كبود و نه بنفش؛ احترام پدران را نزد دختران و احترام شوهران را نزد زنان از میان نبرد، اساس خانواده ها را متزلزل نكرد، زنان را به شوهرداری و مادری و تربیت فرزندان بدبین نكرد، برای مردان مجرد و شكارچی اجتماع كه دنبال شكار مفت می گردند وسیله درست نكرد، زنان را از آغوش پاك شوهران و دختران را از دامن پرمهر پدران و مادران تحویل صاحبان پست اداری و پولداران نداد؛ كاری نكرد كه از آن سوی اقیانوسها ناله به آسمان بلند شود كه ای وای كانون مقدس خانواده متلاشی شد، اطمینان پدری از میان رفت، با اینهمه فساد چه كنیم؟ با اینهمه بچه كشی و سقط جنین چه كنیم؟ با چهل درصد نوزاد زنا چه كنیم؟ نوزادانی كه پدران آنها معلوم نیست و مادران آنها چون آنها را در خانه پدری مهربان به دنیا نیاورده اند علاقه ای به آنها ندارند و همینكه آنها را به یك مؤسسه اجتماعی تحویل می دهند هیچ وقت به سراغ آنها نمی آیند.

در كشور ما نیازمندی به نهضت زن هست اما نهضت سفید اسلامی، نه نهضت سیاه و تیره اروپایی، نهضتی كه دست جوانان شهوت پرست از شركت و دخالت در آن كوتاه باشد، نهضتی كه براستی از تعلیمات عالیه اسلامی سرچشمه بگیرد نه اینكه به نام تغییر قانون مدنی قوانین مسلّم اسلامی دستخوش هوا و هوس قرار گیرد، نهضتی كه در درجه اول به یك بررسی عمیق و منطقی بپردازد تا روشن كند در اجتماعاتی كه نام اسلام بر خود نهاده اند چه اندازه تعلیمات اسلامی اجرا می گردد.

اگر به یاری خدا توفیق ادامه این مقالات همراه باشد، پس از آن كه در همه مسائل لازم بحث خود را به پایان رساندیم كارنامه نهضت اسلامی زن را منتشر خواهیم كرد.

آن وقت زن ایرانی خواهد دید می تواند نهضتی بپا كند كه هم نو و دنیاپسند و منطقی باشد و هم از فلسفه مستقل چهارده قرنی خودش سرچشمه گرفته باشد، بدون اینكه دست دریوزگی به طرف دنیای غرب دراز كرده باشد.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 91

مسأله اجازه پدر

مسأله ای كه از نظر ولایت پدران بر دختران مطرح است این است كه آیا در عقد دوشیزگان- كه برای اولین بار شوهر می كنند- اجازه پدر نیز شرط است یا نه؟.

از نظر اسلام چند چیز مسلّم است:

پسر و دختر هر دو از نظر اقتصادی استقلال دارند. هر یك از دختر و پسر اگر بالغ و عاقل باشند و بعلاوه رشید باشند یعنی از نظر اجتماعی آن اندازه رشد فكری داشته باشند كه بتوانند شخصاً مال خود را حفظ و نگهداری كنند، ثروت آنها را باید در اختیار خودشان قرار داد. پدر یا مادر یا شوهر یا برادر و یا كس دیگر حق نظارت و دخالت ندارد.

مطلب مسلّم دیگر مربوط به امر ازدواج است. پسران اگر به سن بلوغ برسند و واجد عقل و رشد باشند، خود اختیاردار خود هستند و كسی حق دخالت ندارد. اما دختران: دختر اگر یك بار شوهر كرده است و اكنون بیوه است، قطعاً از لحاظ اینكه كسی حق دخالت در كار او ندارد مانند پسر است؛ و اگر دوشیزه است و اولین بار است كه می خواهد با مردی پیمان زناشویی ببندد چطور؟.

در اینكه پدر اختیاردار مطلق او نیست و نمی تواند بدون میل و رضای او، او را به هركس كه دلش می خواهد شوهر بدهد حرفی نیست. چنانكه دیدیم پیغمبر اكرم صریحاً در جواب دختری كه پدرش بدون اطلاع و نظر او، او را شوهر داده بود فرمود:

اگر مایل نیستی می توانی با دیگری ازدواج كنی. اختلافی كه میان فقها هست در این جهت است كه آیا دوشیزگان حق ندارند بدون آنكه موافقت پدران را جلب كنند ازدواج كنند و یا موافقت پدران به هیچ وجه شرط صحت ازدواج آنها نیست؟.

البته یك مطلب دیگر نیز مسلّم و قطعی است كه اگر پدران بدون جهت از موافقت با ازدواج دختران خود امتناع كنند، حق آنها ساقط می شود و دختران در این صورت- به اتفاق همه فقهای اسلام- در انتخاب شوهر آزادی مطلق دارند.

راجع به اینكه آیا موافقت پدر شرط است یا نه، چنانكه گفتیم میان فقها اختلاف است و شاید اكثریت فقها خصوصاً فقهای متأخر موافقت پدر را شرط نمی دانند ولی عده ای هم آن را شرط می دانند. قانون مدنی ما از دسته دوم- كه فتوای آنها مطابق احتیاط است- پیروی كرده است.

چون مطلب یك مسأله مسلّم اسلامی نیست، از نظر اسلامی در باره آن بحث

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 92

نمی كنیم ولی از نظر اجتماعی لازم می دانم در این باره بحث كنم. بعلاوه، نظر شخصی خودم این است كه قانون مدنی از این جهت راه صوابی رفته است.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری ج 19 96 مرد بنده شهوت است و زن اسیر محبت ..... ص : 92

مرد بنده شهوت است و زن اسیر محبت

فلسفه اینكه دوشیزگان لازم است- یا لااقل خوب است- بدون موافقت پدران با مردی ازدواج نكنند، ناشی از این نیست كه دختر قاصر شناخته شده و از لحاظ رشد اجتماعی كمتر از مرد به حساب آمده است. اگر به این جهت بود، چه فرقی است میان بیوه و دوشیزه كه بیوه شانزده ساله نیازی به موافقت پدر ندارد و دوشیزه هجده ساله طبق این قول نیاز دارد. بعلاوه، اگر دختر از نظر اسلام در اداره كار خودش قاصر است، چرا اسلام به دختر بالغ رشید استقلال اقتصادی داده است و معاملات چندصدمیلیونی او را صحیح و مستغنی از موافقت پدر یا برادر یا شوهر می داند؟ این مطلب فلسفه دیگری دارد كه گذشته از جنبه ادله فقهی، از این فلسفه نمی توان چشم پوشید و به نویسندگان قانون مدنی باید آفرین گفت.

این مطلب به قصور و عدم رشد عقلی و فكری زن مربوط نیست، به گوشه ای از روانشناسی زن و مرد مربوط است، مربوط است به حس شكارچی گری مرد از یك طرف و به خوش باوری زن نسبت به وفا و صداقت مرد از طرف دیگر.

مرد بنده شهوت است و زن اسیر محبت. آنچه مرد را می لغزاند و از پا درمی آورد شهوت است، و زن به اعتراف روانشناسان صبر و استقامتش در مقابل شهوت از مرد بیشتر است. اما آن چیزی كه زن را از پا در می آورد و اسیر می كند این است كه نغمه محبت و صفا و وفا و عشق از دهان مردی بشنود. خوش باوری زن در همین جاست.

زن مادامی كه دوشیزه است و هنوز صابون مردان به جامه اش نخورده است، زمزمه های محبت مردان را به سهولت باور می كند.

نمی دانم نظریات پروفسور ریك روانشناس امریكایی را تحت عنوان «دنیا برای مرد و زن یك جور نیست» در شماره 90 مجله زن روز خواندید یا نخواندید. او می گوید:

«بهترین جمله ای كه یك مرد می تواند به زنی بگوید، اصطلاح «عزیزم تو را دوست دارم» است.»

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 93

هم او می گوید:

«خوشبختی برای یك زن یعنی به دست آوردن قلب یك مرد و نگهداری او برای تمام عمر.».

رسول اكرم، آن روانشناس خدایی، این حقیقت را چهارده قرن پیش به وضوح بیان كرده است. می فرماید:

«سخن مرد به زن: «تو را دوست دارم» هرگز از دل زن بیرون نمی رود.».

مردان شكارچی از این احساس زن همواره استفاده می كنند. دام «عزیزم از عشق تو می میرم» برای شكار دخترانی كه در باره مردان تجربه ای ندارند بهترین دامهاست.

در این روزها داستان زنی به نام افسر كه می خواست خودكشی كند و مردی به نام جواد كه او را اغفال كرده بود، سر زبانها بود و كارشان به دادسرا كشید. آن مرد برای اغفال افسر از فرمول فوق استفاده می كند و افسر طبق نقل مجله زن روز چنین می گوید:

«اگرچه با او حرف نمی زدم اما دلم می خواست هر روز و هر ساعت او را ببینم.

عاشقش نشده بودم اما به عشقی كه ابراز می داشت نیاز روحی داشتم. همه زنها همین طورند؛ قبل از آن كه عشق را دوست داشته باشند عاشق را دوست دارند و همیشه برای دختران و زنان پس از پیدا شدن عاشق، عشق به وجود می آید. من نیز از این قاعده مستثنی نبودم.».

تازه این یك زن بیوه و تجربه دیده است. وای به حال دختران ناآزموده!.

اینجاست كه لازم است دختر مرد ناآزموده، با پدرش- كه از احساسات مردان بهتر آگاه است و پدران جز در شرایط استثنایی برای دختران خیر و سعادت می خواهند- مشورت كند و لزوماً موافقت او را جلب كند.

در اینجا قانون به هیچ وجه زن را تحقیر نكرده است، بلكه دست حمایت خود را

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 94

روی شانه او گذاشته است. اگر پسران ادعا كنند كه چرا قانون ما را ملزم به جلب موافقت پدران یا مادران نكرده است، آنقدر دور از منطق نیست كه كسی به نام دختران به لزوم جلب موافقت پدران اعتراض كند.

من تعجب می كنم از كسانی كه هر روز با داستانهایی از قبیل داستان بیوك و زهره و عادل و نسرین مواجه هستند و می بینند و می شنوند و باز هم دختران را به تمرد و بی اعتنایی نسبت به اولیایشان توصیه می كنند.

این كارها از نظر من نوعی تبانی است میان افرادی كه مدعی دلسوزی نسبت به زن هستند و میان صیادان و شكارچیان زن در عصر امروز؛ اینها برای آنها طعمه درست می كنند، تیرآوری می نمایند و شكارها را به سوی آنها رم می دهند.

نویسنده «چهل پیشنهاد» در شماره 88 مجله زن روز می گوید:

«ماده 1043 مخالف و ناقض همه مواد قانونی مربوط به بلوغ و رشد است، و نیز مخالف اصل آزادی انسانها و منشور ملل متحد است ...».

مثل اینكه نویسنده چنین تصور كرده است كه مفاد ماده مزبور این است كه پدران حق دارند از پیش خود دختران را به هركس كه بخواهند شوهر دهند یا حق دارند بی جهت مانع ازدواج دختران خود بشوند.

اگر اختیار ازدواج به دست خود دختران باشد و موافقت پدر را شرط صحت ازدواج بدانیم، آنهم به شرط اینكه پدر سوء نیت یا كج سلیقگی خاصی كه مانع ازدواج دختر بشود نداشته باشد، چه عیبی دارد و چه منافاتی با اصل آزادی انسانها دارد؟ این یك احتیاط و مراقبتی است كه قانون برای حفظ زنِ تجربه نكرده كرده است و ناشی از نوعی سوء ظن به طبیعت مرد است.

نویسنده مزبور می گوید:

«قانونگذار ما دختر را در سن سیزده سالگی، پیش از آن كه رشد فكری پیدا كند و اصولًا معنی ازدواج و همسر بودن و همسر داشتن را به درستی درك كند، صالح برای ازدواج می داند و اجازه می دهد یك چنین موجودی كه هنوز برای خرید و

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 95

فروش چند كیلو سبزی صلاحیت ندارد، ازدواج كند و برای خودش شریك زندگی مادام العمر انتخاب نماید اما به دختری كه بیست وپنج یا چهل سال دارد و درس خوانده و دانشگاه دیده است و به مقام عالی از دانش رسیده است اجازه نمی دهد بدون اجازه و تصویب پدر یا جد پدری عوام و بی سواد خود ازدواج كند ...».

اولًا از كجای قانون استفاده می شود كه دختر سیزده ساله می تواند بدون اجازه پدر ازدواج كند و دختر بیست وپنج یا چهل ساله دانشگاه دیده نمی تواند؟ ثانیاً شرطیت اجازه پدر در حدودی است كه از عاطفه پدری و درك احساسات مرد نسبت به زنان سرچشمه می گیرد و اگر شكل مانع تراشی به خود بگیرد اعتبار ندارد.

ثالثاً گمان نمی كنم یك نفر قاضی تاكنون پیدا شده باشد و مدعی شده باشد كه از نظر قانون مدنی رشد عقلی و فكری در ازدواج شرط نیست و یك دختر سیزده ساله كه به قول نویسنده معنی ازدواج و انتخاب همسر را نمی فهمد، می تواند ازدواج كند.

قانون مدنی در ماده 211 چنین می گوید: «برای اینكه متعاملین اهل محسوب شوند باید بالغ و عاقل و رشید باشند». هرچند در این جمله كلمه «متعاملین» به كار رفته و باب نكاح باب معامله نیست اما چون دنباله یك عنوان كلی است (عقود، معاملات و الزامات) كه ازماده 181 آغاز می شود، كارشناسان قانون مدنی ماده 211 را به عنوان «اهلیت عام» تلقی كرده اند كه در همه عقود لازم است.

در تمام قباله های قدیم، نام مرد را پس از «البالغ العاقل الرشید» و نام زن را پس از «البالغة العاقلة الرشیدة» ذكر می كردند. چگونه ممكن است نویسندگان قانون مدنی از این نكته غافل مانده باشند؟!.

نویسندگان قانون مدنی باور نمی كرده اند كه كار انحطاط فكری به اینجا بكشد كه با آنكه اهلیت عام را ذكر كرده اند، لازم باشد كه مجدداً ماده ای در باب نكاح به بلوغ و عقل و رشد اختصاص دهند.

یكی از شارحین قانون مدنی (آقای دكتر سیدعلی شایگان) ماده 1064 را كه می گوید: «عاقد باید بالغ و عاقل و قاصد باشد» به خیال اینكه مربوط به زوجین است و اهلیت آنها را برای نكاح بیان می كند و شرط رشد را ذكر نكرده است، با ماده 211 كه اهلیت عام را ذكر كرده است منافی دانسته و سپس در مقام توجیه برآمده است، در

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 96

صورتی كه ماده 1064 مربوط به عاقد است و لازم نیست عاقد رشید باشد.

آنچه در این مورد قابل اعتراض است عمل مردم ایرانی است، نه قانون مدنی و نه قانون اسلام. در میان مردم ما غالب پدران هنوز مانند دوران جاهلیت، خود را اختیاردار مطلق می دانند و اظهار نظر دختر را در امر انتخاب همسر و شریك زندگی و پدر فرزندان آینده اش بی حیایی و خارج از نزاكت می دانند و به رشد فكری دختر- كه لزوم آن از مسلّمات اسلام است- توجهی نمی كنند. چه بسیار است عقدهایی كه قبل از رشد دختران صورت می گیرد و شرعاً باطل و بلااثر است.

عاقدها از رشد دختر تحقیق و جستجو نمی كنند، بلوغ دختر را كافی می دانند، در صورتی كه می دانیم چه داستانها از علمای بزرگ در زمینه آزمایش رشد عقلی و فكری دختران در دست است. بعضی از علما رشد دینی دختر را شرط می دانسته اند؛ تنها به عقد بستن دختری تن می دادند كه در اصول دین بتواند استدلال كند، و متأسفانه غالب اولیاء اطفال و عاقدها این مراعاتها را نمی كنند.

اما مثل اینكه بنا نیست عمل این مردم انتقاد شود؛ باید همه كاسه ها و كوزه ها را سر قانون مدنی شكست و افكار مردم را متوجه معایب قانون مدنی- كه زاییده قوانین اسلامی است- كرد.

ایرادی كه به نظر من بر قانون مدنی وارد است مربوط به ماده 1042 است. این ماده می گوید:

«بعد از رسیدن به سن پانزده سال تمام نیز اناث نمی توانند مادام كه به سن هجده سال تمام نرسیده اند بدون اجازه ولیّ خود شوهر كنند.».

طبق این ماده، دختر میان پانزده و هجده (هرچند بیوه باشد) بدون اجازه ولی نمی تواند شوهر كند، در صورتی كه نه از نظر فقه شیعه و نه از نظر اعتبار عقلی اگر زنی واجد شرایط بلوغ و رشد باشد و یك بار هم شوهر كرده است لزومی ندارد كه موافقت پدر را جلب كند.